خانهی لیلاخ
Leilax House
تیم پروژه
امید کریمی
راشد عزیزی
راشد عزیزی
بهروز مرادی
علیرضا زمانی
اطلاعات کلی
شرح
در میان مردمان شهرهای کوچک که هنوز گرایش عمومی برای تبدیل خانه به آپارتمان وجود ندارد (به دلیل غالب بودن فرهنگ زندگی در مجتمعهای زیستی خانوادگی با تعداد خانوار محدود)، یکی از زبانْالگوهای رایجِ توسعهی مسکن شخصیساز، افزودن یک طبقه به خانهی موجود است. رواج این الگو علاوه بر تأمین خانه برای فرزندان پس از ازدواج دلایل دیگری نیز دارد؛ استفاده از ظرفیت پیشروی در طبقه دوم برای داشتن خانهای بزرگتر (همزمان با بزرگتر شدن خانواده)، فرهنگ "صاحبخانگی" و تبدیل اندوختهی سالهای جوانی به منبع درآمد برای دوران بازنشستگی.
در اغلب موارد امکان تأمین یکبارهی بودجهی ساخت دو طبقه و یا لزوم ساخت همزمان آن، وجود ندارد؛ لذا رشد و توسعهی این پروژهها فرآیندی تدریجی است. این فرآیند لطمهی بزرگی به سیمای شهری میزند: تعداد زیادی بنای نیمهکاره که حتی اگر طبقه دومشان نیز ساخته شده باشد، نماهای ناهمگون آنها برای سالها بلاتکلیف میماند و به دلیل کیفیت ساخت عموماً نامطلوبشان در مرحلهی سفتکاری، چهرهی محلهها را از ریخت میاندازد. در پروژهی خانهی لیلاخ سعی کردیم از طریق بازتعریف خواستههای کارفرما و بهرهگیری از تکنیکهای ساخت، برنامهای ارائه کنیم که با همان منابع در وضعیت موجود، علاوه بر پاسخ به نیازهای اختصاصی ساکنین، راهحلی برای این مشکل شهری ارائه دهیم که قابل تعمیم به موارد متعددِ مشابه باشد.
روند مورد نظر کارفرما برای توسعهی خانهاش سه مرحله داشت: در سال جاری یک طبقه به خانه بیافزاید تا در آن ساکن شوند (اتاق خرپشته متصل به خانه به عنوان انبار مغازهی لباس فروشیاش استفاده شود)، در سالهای بعد با درآمد حاصل از اجارهی طبقه پایین نمای خانه سنگکاری گردد و در سالهای بعدتر هنگام ازدواج پسرش طبقه پایین را برای او نونوار کند. این روند اشکالاتی داشت: برپا بودن کارگاه ساختمانی در محل سکونت خانواده به تناوب در طول سالیان و مزاحمتهای ناشی از آن برای آسایش خانواده، ناتمام بودن چهرهی خانه و آشفتگی بصری دائمی برای محله (که با توجه به شرایط ناپایدار اقتصادی و نوسانات قیمتها معلوم نبود تکمیل آن چند سال طول خواهد کشید)، تغییر الگوی ازدواج در سنین پایین و همزیستی طولانیتر فرزندان با خانواده و نیاز به فضایی مستقل اما کماکان جزو خانه.
لذا برنامهی پیشنهادی ما به این ترتیب بود: ادغام مراحل اول و دوم مد نظر کارفرما به کمک تکنیکهای ساخت بهینه، تعبیه بستر تأسیساتی برای امکان تبدیل شدن انبار مغازهی پدر در خرپشته به سوئیت مستقل فرزند در آینده، پوشاندن نمای طبقه همکف با مصالح ارزان و همخوان با بافت اطراف و برچیدن کارگاه ساختمانیای که قرار بود سالها برپا باشد!
منابع مالی پروژه محدود بود و هر تغییری در برنامه موردنظر کارفرما باید بدون افزایش هزینهها صورت میگرفت. در همین راستا، بهرهگیری از تکنیک ساخت سازه بنایی و فینیشینگ نما بطور همزمان (حذف نماسازی)، تهیه آجر از کورههای اطراف و با قیمت تمام شدهی پایینتر، استفاده از در و پنجرههای موجود و مصالح بازیافتی، به کارگیری نیروی انسانی غیرمتخصص و اعضای خانواده و اطرافیان کارفرما تحت نظر بنّای مجرب، منجر به کاهش هزینههای ساخت و اجرا شده و امکان ادغام مراحل اول و دوم با بودجه مقرر را فراهم آورد.
بنا به رسم رایج اما غلط در طراحی خانههای بدون پیلوت توسط "نقشهکش"ها در دهههای گذشته، دستگاه پله در میانهی نمای جنوبی قرار گرفته بود. یکی از تبعات منفی این تصمیم شتابزده مسدود شدن قسمت اعظم نور مستقیم میباشد. از آنجاییکه امکان جابجایی دستگاه پله وجود نداشت، تصمیم گرفتیم در طرفین حجم آن، ورود نور به خانه را به حداکثر برسانیم. دستگاه پله مشکل سازهای داشت و به دیوار باربرِ غربی وابسته بود. با کاشت یک ستون در گوشهی جنوب غربی ایستایی آن تأمین شده و نیاز به اتصال به کلاف باربر برطرف شد. جبههی غربی راهپله از بختیاری فاصلهی اندکی با دیوار همسایه داشت؛ آن فاصلهی اندک به حیاطی برای اتاق خواب اصلی تبدیل گردید. جبههی شرقی نیز به مثابه حیاط متصل به هال با ابعادی بزرگتر از تراسهای معمول طراحی شد. نصفی از حیاط را رو به آسمان گشودیم تا خورشید و باران و برف را میزبانی کند. در کنج آن محلی برای نصب گاز خوراکپزی و سینک ظرفشویی در نظر گرفته شد تا هم بستر گردهماییهای خانواده در فضای حیاط باشد و هم در مهمانیها نقش آشپزخانهی دوم را ایفا کند.
در خانههای دو طبقهی عبور مجزا، در غیاب آسانسور، راهپله جزئی از فضاهای داخلی طبقه دوم محسوب شده که دائماً مورد استفاده قرار میگیرد و قلمرو خانه با ورود به آن شروع میشود. لذا در جبهه جنوبی راهپله روزنی عمودی تعبیه شد تا با تابش کنترلشدهی نور خورشید از آن و سایه دائماً در تغییر شیشههای رنگی (که قابلیت جابجا شدن و یا حتی حذف شدن دارند) به ارزش فضایی این عنصر، بیشتر از یک ارتباط دهندهی صرف تاکید شود.
برنامهی پیشنهاد شده در فرآیند رشد پروژهی خانهی لیلاخ، میتواند الگوی خانههای با وضعیت مشابه قرار گیرد؛ به نحوی که با همان مصالح و منابع مورد استفاده و بدون افزایش هزینهها و صرفاً با استفاده از تکنیک ساخت صحیح برای این دست پروژهها، نتیجهای حاصل شود که علاوه بر تأمین آسایش ساکنین خانه (به کمک حذف درگیری پیوسته با فرآیند ساخت و حس زندگی در یک خانهی نیمهکاره)، دایرهی ذینفعان پروژه را به ساکنین شهر نیز گسترش دهد به نحوی که با مشارکت شهروندان به تدریج سیمای شهرها سامان یابد.